Quantcast
Channel: *دنياي من همين جاست*
Browsing all 10 articles
Browse latest View live

*قصه عشق 1 *

امروز به درخواست یه دوست عزیز خواستم درد دلم و بگماولش میخواستم این و با خودم به گور ببرم اما بعد منصرف شدم.خوب قصه ی ما از اون جا شروع شد که هنوز سال اول راهنمایی و نگذرونده بودم که خواهرم من و تنها...

View Article



*قصه عشق 2 *

خوب اونجا بودیم که علی داشت باهام از گذشته حرف میزد. منم کتاب خودم و برداشتم و گفتم که مثلا دارم میخونم و لطفا مزاحم نشوید.علی رو به من کرد و گفت پری من با تو ام،نگام کن. من بر گشتم و گفتم بله؟میبینی...

View Article

*قصه عشق 3 *

اون روز گذشت و ما راضی از روزمون رفتیم خونه.وقتی رسیدیم علی بهم گفت  پری من خیلی عجله دارم،یه مشکلی پیش اومده اما فردا صبح میام پیشت تا یه آهنگ جالب یادت،پس  فرداگیتارت و آماده کن،باشه منم که خیلی...

View Article

*تازه اومدم*

سلام امروز تازه از شیراز اومدیم،رفته بودیم مهمونی خوب بزارید دوباره شروع کنم:   حدود 1سال از اومدن علی و خونوادش به ساری میگذشت و من تازه وارد سال سوم راهنمایی شده بودم دیگه همه میدونستند من و علی مال...

View Article

*قصه عشق 4 *

  های دوباره اومدم تا ادامه ی داستان عشق خودم و علیُ بنویسم     همین طور که داشتم از علی خواهش میکردم بگه چی شده یه دفعه رو سنگ نشستُ و گفت که باید یک سال بره آمریکا با این حرفش نزدیک بود روی زمین ولو...

View Article


*قصه ی عشق 5 *

های عزیزان با آخرین قسمت داستان عشق من و علی اومدم   روز ها میگذشتند و من حرص این که چه طور دوری علی رو تحمل کنم میخوردم.بدجوری عاششقش بودم به طوری که گاهی اوقات از این عشق به خود مینالیدم.علی شده بود...

View Article

*پهنه گرم*

من در اين پهنه گرمو در اين برج خيالسوي متروكه ترين طاق سكوتشايد گر مي رفتمتو نصيبم بودي.تو كه من دانستمجاي پايت روي شن هاي سياهمثل يك معجزه بودروي بيگانه ترين صورت خاكپشت آن صخره آلوده به دردزير آوار...

View Article

*کوچ *

تنها درخت تكيه گاه شانه هاي رها شده ام بودوقتي كه پاهايم از خستگي پر گشتخستگي راهي كه هرگز نرفته بودراهي كه به هيچ جاده اي نمي رسيدو جاده اي كه به هيچ شهري ختم نمي شدوقتي كه ذهنم پر از كوچ بودو كوچ پر...

View Article


*خوف سفر*

باد می آمد و دستان کپر می لرزيدسرو وحشت زده از ترس تبر می لرزيديک قدم مانده به خورشيد در آن حيطه شبيک نفر مانده به ره وقت سحر می لرزيدوحشت از پرده انديشه گذشت و دل مندر حفاظ شب نا امن تنش می لرزيددر...

View Article


*مرگ من*

مرگ من روزی فرا خواهد رسيددر بهاری روشن از امواج نوردر زمستانی غبار آلود و دوريا خزانی خالی از فرياد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسيدروزی از اين تلخ و شيرين روزهاروز پوچی همچو روزان دگرسايه ای ز...

View Article
Browsing all 10 articles
Browse latest View live




Latest Images